آینده...کی دیده، کی شنیده!!!

تا حالا سعی کردین از تجربه دیگران استفاده کنین؟ اگه اینطور بوده باید بدونین که آدم واقع بینی هستین. (یعنی از نظر من اینطوری هستین)
استفاده از تجربیات دیگران، مخصوصا آدمهایی که به انسان نزدیک هستن و آدم قبولشون داره خیلی خوب و مفیده. (مثل اینه که آدم داره سر روزگار کلاه میذاره! )
یعنی یه روش برای پیش بینی و انتخاب صحیح است. که میشه ازش در بسیاری از موارد بحرانی زندگی و یا وقتی که میخواهیم تصمیم مهمی بگیریم استفاده کنیم.
البته این روش هم مثل بسیاری از چیزهای خوبی که این روزها پیدا میشه، روش استفاده نادرست هم داره!  این روش نادرست اینه که ما فاکتور های دیگر زندگی رو فراموش کنیم،  از عوامل موثر دیگر در شکست ها و پیروزی ها غافل شویم و از همه بدتر اینکه:
                          آینده خود را در گذشته دیگران جستجو کنیم.
اینکه ما در تجربیات دیگران به دنبال آینده خود بگردیم؛ حتی اگر آنها نزدیک ترین افراد به ما (پدر و مادر) باشند باز کار بسیار خطرناکی است. زیرا:
۱. در این دنیا هیچ ۲ نفری نیستند که سرنوشتی یک جور داشته باشند.
۲. هر کس بر اساس موارد بسیاری از قبیل تصمیم گیریهای خود و شرایط زمان و مکان و ذات خود سرنوشتش را میسازد.
۳. همه چی که دست ما نیست، پس خدا اون بالا چه کار میکنه !

خلاصه اینکه نباید به بهانه استفاده از تجربیات گذشته خود یا دیگران ضرب المثل «مشت نمونه خروار است» را در همه جا اعمال کنیم.

این حرفها رو از یکی از با تجربه ترین انسانهای روی زمین که در سفرهای طولانی اش به این واقعیات دست یافته است بپذیرید. ( مارکو پولو )

می خواهم کار درست و خوب انجام دهم، اما قادر به انجام آن نیستم. سعی میکنم کار گناه آلودی نکنم، اما بی اختیار گناه میکنم.              Romans 7:19 --- رومیان ۷:۱۹ عهد جدید


::: نویسنده: مارکو پولو :::

به نام کسی که فقط اونو دارم

                                             

      این وبلاگ هم مثل خیلی لز وبلاگ های دیگه افتتاح شد ، یه مدتی کار می کنه ، و یه روزی هم کارش تموم میشه ( چون عمر تموم میشه ، چون همه چی تموم میشه ، همه چی غیر از چند چیز....) وچه سخت خواهد بود آن روز،  روز جدایی از گروه ، برای من........

      این چند صباح شاید  رابین هود   بتونه یه کارایی  بکنه ، شاید هم نتونه

  شاید بتونه آدمهای بزرگی رو که از یاد ها رفته اند وگاهی اسمشون ، فقط اسمشون، در بعضی مراسم برده میشه رو دوباره به یادها بیاره ، شاید هم نتونه

  شاید بتونه آدمهای کوچیکی رو که الکی بزرگ شدن ، الکی معروف شدن و همه به یادشون هستند( آدمهایی که ارزش به یاد بودن رو  ندارند )  رو از یاد ها ببره ، شاید هم نتونه

  شاید بتونه به بعضی ها بگه که چی (کی) باعث شده به اینجایی که هستند برسند، شاید هم نتونه

  شاید بتونه به یاد بعضی ها بیاره که یه روزی چی بودن والان چی هستند، شاید هم نتونه 

  شاید بتونه  بعضی ها رو از توی  مرداب زندگی بیرون بیاره، شاید هم نتونه

  شاید  بتونه  باعث   آ د م  شدن  بعضی  ها بشه ،  شاید  هم  نتونه

  شاید   بتونه  به  بعضی ها   کمک  کنه ،  شاید  هم   نتونه

  شاید بتونه  بعضی ها رو عاشق  کنه ،  شایدهم نتونه

  شاید بتونه بعضی ها روبیدار کنه ، شایدهم نتونه

  شاید بتونه باعث دوستی بشه، شاید هم نتونه

  شاید بتونه...............،  شاید هم نتونه

 

      ولی چیزی که مهمه اینه که : اگر تونست کاری بکنه که خیلی خوبه ، اگر هم نتونست کاری بکنه بازم خیلی خوبه ، چون سعی خودش رو کرده و فقط راه رو اشتباه رفته ( احتمالا).

      من: رابین هود م هر جا بودم تنها بودم. دوست های زیادی دارم ، دوست صمیمی کم دارم ،دوست خیلی صمیمی خیلی کم دارم ، رفیق فابریک تا حالا نداشتم ، دشمن هم خبری ندارم چهقدر دارم چون خیلی ازآدمها هستند که برای من مهم نیستند و دیگه اینکه... این اولین نوشته ی خصوصی منه که کسی بجز خودم وخودش می خونش ( چند جاش رو هم سانسور کردم )  و احتمالا آ خریش خواهد بود ، چون از نظر من غیر از خودم وخودش فقط رفیق فابریک می تونه اینها رو بخونه........بگذریم. تولد...،  تولد  که نمیشه گفت، افتتاح چلچراغ رو تبریک میگم ، و برای خودمون آرزوی موفقیت می کنم.

    چلچراغ : طرح اولیه از من بود، مارکو قبول کرد و محیط رو فراهم کرد ، بعد چند نفر رو پیدا کردیم ، با هاشون ملاقات کردیم ، بحث و تبادل نظر کردیم ، گروه شدیم ، و..........و شروع کردیم.

    اعضا : خوشون زبون دارن به من چه..........

    عضویت :  در مورد عضویت هم به همه تون قول میدم هر کس که بخواد عضو بشه ( همون طور که مارکو گفت باید توسط تمام اعضا OK بشه ) من حتما مخالفت می کنم ، چون همین چند نفر رو هم ( وبلاگ نویس حرفه ای و آدم حسابی) رو هم با مارکو به سختی پیدا کردیم ( دیگه مگه اینکه واقعا با ما MATCH باشه ).

                                                               
                                                                                   
موفق باشید.خدافظ...خدافظ...خدافظ.

 

 -::- نویسنده : رابین هود -::-

چهل چراغ تولدت مبارک!

اول حـــرف به نـــام ایـــزد      که از او مهر و محبت خیزد

...خوب بالاخره این وبلاگ هم افتتاح شد، البته این یکی یه کمی با بقیه فرق داره
این یه وبلاگ گروهیه که من و چند تا از دوستام از این به بعد درد دلامونو توش می نویسیم؛ منم از این به بعد چرت و پرت هایی که تو کتابا میخونم یا تو فیلمها میبینم(البته اگه ببینم ) و یا رو در و دیوار...
اینجا مینویسم.
قبل از هر چیز هم تولد چهل چراغ رو به خودش و دیگر نویسنده هاش تبریک میگم. (آخی چقدر با ادبم )
شما دوستای عزیز (خوانندگان) هم اگر دوس داشته باشین میتونین به جمع نویسنده های چهل چراغ اضافه بشین. البته شرایطش یه خورده سخته!

شرایط:
آشنایی حضوری شما با تمام اعضای اصلی و یا معرفی شما توسط یکی از اعضای اصلی (آره دیگه اینجا هم پارتی بازیه! )

راستی ما رو از خوندن نضرات خوبتون محروم نکنید! متشکرم (اوووووووه چقدر رسمی شد )

::: نویسنده: مارکو پولو :::