نمی دونم چی بگم!!!!!!!!!!!!!

دلم خیلی گرفته بود ؛نمی دونستم چی کار باید بکنم؛یادم اومد که یک وب لاگ داریم؛وب لاگی که زمانی با کلی شور و شوق ایجادش کردیم. اولین باری که پیشنهاد داده شد تا یک وبلاگ داشته باشیم و خیلی خوب یادمه؛ بعد از اون چقدر در مورد وب لاگ حرف زدیم و نقشه کشیدیم؛وقتی مارکو قالبشو طراحی کرد  باز کلی در مورد رنگشو و نوع قالبش بحث کردیم؛ بعد یک قرار جدی گذاشتیم ؛اونم این بود:هر کدوم از اعضا بین دو یاداشتش فقط یک هفته باید فاصله باشه و اگه کسی بعد از یک هفته یاداشتشو نذاشت به یک نحوی (   !!!!)توسط سایر گروه جریمه می شد. وای چه حالی داشتیم اون اوایل هر کدوم به خاطر یاداشت گذاشتن می خواست از یکی دیگه پیشی بگیره؛مدام روی یاداشتهای هم نظر می دادیم و حتی در مورد افرادی که روی یاداشتهامون نظر می دادن هم حرف می زدیم.اصلا زمانی نبود که ما ها دور هم جمع بشیم و از ۴۰ چراغ حرف نزنیم. مارکو تو یک یاداشتش گفت که این ۴۰چراغ یک ساله نمی شه؛در اون زمان همون به شدت باهاش مخالفت کردیم . خیلی خوب می دونیم که چه کارها کردیم تا این ۴۰ چراغ و پایدار نگه داریم.و دیدیم که تونستیم تولد یک سالگیشو جشن بگیریم. اما کم کم دارم احساس می کنم که مثل سابق نیستیم دیگه کسی این وبلاگو یادش نمونده ؛دیگه گذشت اون زمانی که هفتگی وب لاگ و آپ دیت می کردیم   الان شاید ماه به ماه به سراغش نیایم.آپ دیت چیه!!!!!!!!!!!دلمو خوش کردم دیگه شاید  هر چند وقت یکیمون که سرش خلوت شده یک افتخاری بده و یک یاداشت بزاره. کسی نگه اینا دروغه چون اگه هر کدوممون به تاریخ آخرین یاداشتهامون نگاه کنیم همه چیز خیلی واضح و روشنه( خود من؛ببینید آخرین یاداشتم مال اسفند ۸۳ است الان چه ماهیهههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!) واقعا چه بر سر ما اومد ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!یعنی دیگه این قدر سرمون شلوغ شده که فرصت این کارا رو نداریم ؟؟!!!یعنی حتی نیم ساعتم وقت نداریم !!!!!!!!!!بابا اصلا وب لاگ و یاداشت گذاشتن یه بهونست من دارم یه چیز دیگه می گم؛می گم شاید بعضیامون فراموش کار شدیم شاید یه چیزایی رو فراموش کردیم. فراموش کردیم که چه قولهایی به هم دادیم؛فراموش کردیم که ماها قبل از هر چیز دیگه یک گروه دوستی بودیم و اصلا این وبلاگ و به این دلیل ایجاد کردیم که به هم نزدیکتر بشیم!!!!فراموش کردیم که چه چیزهایی رو از دست دادیم تا به این چیزهایی که الان داریم برسیم؛شاید یادمون رفته که چقدر به هم نیاز داریم ؛شاید فکر می کنیم دیگه به همچین جایی و همچین وبلاگی و همچین گروهی نیاز نداریم!!!نه؟؟؟؟) الان باز یکیمون می گه شماهاپشت من و خالی کردین ؛یکی دیگمون میگه ... .اما اینا همش بهونست اگه بخوایم می تونیم.( شاید الان همتون باز علیه من جبهه بگیرید اما چیزی که عیان است...اما کاش دستانم می شکست و هیچ وقت این چیزا رو نمی نوشتم.کاش...

خود ماها باید بگیم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟دلیل واقعی این اتفاقا چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟کجای کارمون اشتباه بود؟؟؟؟؟؟؟کجا یک قدم کج برداشتیم؟؟؟؟؟؟؟؟ماها که همون آدمهای قبلی هستیم همون آدمهایی که این وبلاگ و با کلی عشق و علاقه ایجاد کردن ؛همونهایی که به هم قول دادن تا آخرش باشن؛همونهایی که...!!!اگه قراره این طوری باشه به نظر من بهتر این وبلاگ و تعطیل کنیم تا اقلا خواننده های عزیزمون ؛۴۰ چراغی رو به یاد داشته باشن که توش پر از شور و هیجان و... بود.دیگه الان چیزی واسه گفتن ندارم اما کاش...

بابای دوستان خوبم
تا بععععععععععععد

                                                                            
                       حنا

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
مارکو چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 07:38 ق.ظ

سلام

مارکو اگه گفت ۴۰ یه ساله نمیشه واسه این بود که با سر لج انداختن شما حد اقل یه ساله بشه که البته ظاهری بود چون بعد از یه ساله شدن فراموش شد! این حرف هایی هم که زدی نه اشتباهه و نه کسی علیهت جبهه میگیره ولی باید در موردشون فکر کرد. ما خیلی چیزا رو بعضی وقت ها با هم قاتی می کنیم. من تا روزی که یادداشت میذاشتم هدفم با روزی که پیشنهاد درست کردن ۴۰ رو دادم فرقی نکرده بود ولی وقتی ۱۰۰ درصد بهم ثابت شد که بعضی ها ۴۰ و گروه رو واسه بعضی هدف های خودشون میخوان و حتی به طور آشکار از ۴۰ برای این منظور استفاده می کنن تصمیم گرفتم دیگه اینجا ننویسم.

موفق باشی...همیشه، همه جا! (امیدوارم این بار نظرم ثبت بشه)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد