محاکمه ی رابین هود ...!

سلام

هفته ای که گذشت ، هفته ای بیاد ماندنی برای رابین هود بود.
هفته ای که هیچ وقت فراموشش نمیکنه - مثل خیلی چیز های دیگه که هیچ وقت فراموش نمیکنه -  ...!
فراموش نکردن (حافظه ی خوب) با تمام سختی هایی که براش داره ، این فایده رو براش داره که هیچ وقت یک اشتباه رو دو بار انجام نمیده .

تو این هفته رابین هود  ،  متهم شــــــــــــد ،  محاکمه شـــــــــــد   ،  مجرم شناخته شـــــــــد و حکمش هم صادر شـــــــــد ....!

اعدام ...!!!
 
شرح دادگاه: 
متهم : رابین هود 
اتهام : ...
شاکی : یک فرد
شاهدان : افرادی که  شاهد چیزی نبودند که بخواهند شهادت بدهند (و فقط افکار ... خود را بیان می کردند) ، فردی که به دلایلی توانایی گفتن حقیقت را نداشت ! (البته اگر حقیقتی را در یافته باشد!!!) تازه همشون تو دادگاه حظور نداشتند!!! (شاهد اصلی - واقعی - از حضور در جایگاه شهود ، خود داری کرد !؟؟؟ )
قاضی : همون شاکی

{{  دادگاه رو حال می کنی جونه رابین ، آخـــــر عدالته ، مگه نه؟؟؟ }}

رابین هود یک روز متهم  شد  ، و فردای آن روز در دادگاهی که نمیتوانست از خود دفاعی داشته باشد مجرم شناخته شد و حکمش صادر شد .!!!

رابین هود نتونست از خودش دفاع کنه :

چون  چیز هایی بود ، که تازه تو دادگاه متوجه شده بود (این باعث شد که غافلگیر بشه ، اتفاقی که خیلی کم براش میافته!).
چون  قاضی حال چسمی خوبی نداشت ، و این مهم ترین دلیل برای  سکوت رابین بود .
چون  رابین شاید بتونه بعضی چیز ها رو خوب بنویسه ، ولی بیان اون چیز ها براش خیلی مشکله.
چون ممکن بود اوضاع رو از اینی که هست برای  ...  بد تر کنه .
چون ...............

فعلا رابین هود در بازداشتگاه (به درخواست خودش ، سلول انفرادی) به سر می بره . حالش که معلومه چه جوریه ،
 هنوز حرفی نزده ، به کسی اعتراضی نکرده ، از چیزی شکایتی نداره ...! (  فقط سکـــــــــــــــوت!!! )

من بعضی وقت ها میرم ملاقاتش ، ولی به من هم چیزی نمیگه  -هیچ چیز- .!
من بهش گفتم تا به حکمش اعتراض کنه،
بهش گفتم تا در خواست دادگاه تجدید نظر کنه ، ولی جوابی نداد.!
 فکر میکنم که به زمان احتیاج داشته باشه. به زمان تا به خیلی چیز ها فکر کنه و دلیل خیلی از چیز ها رو بفهمه. 
خودش همیشه میگفت : « زمان بزرگترین حلال مشکلات و روشن کننده ی حقایق می باشد...! »
به حرفی که میزد اعتقاد داشت ، منم اعتقاد دارم.

راستی یادم رفت خودم رو معرفی کنم : «اگه کارتون رابین هود رو دیده باشین ، من همون خرگوش کوچولوی هستم که رابین کلاهش رو به من داد.!»
البته الان دیگه خیلی بزرگ شدم ، خانواده ی من توسط پرنس جان کشته شدند و من رو رابین بزرگ کرد و خیلی چیز ها رو به من یاد داد. (فعلا تا همین حد کافیه ، بعدا خودم رو بیشتر معرفی میکنم!)

تو نوشته ی قبلی یه نفر به رابین نظر داده بود ، الیته نظر که چه عرض کنم ، یه نامه نوشته بود.
ازش خیلی ممنون هستم و برام خیلی  جالبه که یه نفر (نا آشنا ) پیدا شده و وقت گذاشته و  نوشته ی -به گفته ی خود رابین، چرت و پرت-  رو خونده ،  و باز  وقت گذاشته و یه همچین نظری داده.
واقعا ازش متشکرم و باید بگم که رابین خیلی دوست داره که بیشتر با هاش صحبت کنه ، گر چه  عادت نداره زیاد حرف بزنه و یا چیزی رو برای کسی  توضیح بده  ، مگه اینکه شخص براش خیلی خیلی مهم باشه. (که تعداد این افراد تو زندگیش  انگشت شماره ...!)
جواب نظرت رو هم داده میتونی بری بخونی ! 

به قول رابین هود :
        موفق باشید ...، روزگار و یار و دیار به کامتون باد !!!

                                                                 -=خرگوش کوچولویی که رابین بزرگش کرده =-
 
نظرات 2 + ارسال نظر
یاس جمعه 4 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:44 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

سلام ...
اینم اولین نظر ۴۰ چراغی ... !
وبلاگتون عالیه ...
موفق باشید

مینا جمعه 4 دی‌ماه سال 1383 ساعت 11:57 ب.ظ http://mina123.blogsky.com

سلام
چقد محاکمه رابین شبیه محاکمه کرباسچی بود منتها کرباسچی پارتی داشت نتونستند اعدامش کنند !!! غم انگیزه ولی در ناکجا آباد زندگی می کنیم .
پاینده باشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد