...وقتی...

وقتی ناراحت باشی و دلت گرفته باشد به همدردان خود راه می یابی و می بینی که غم تو در برابر غم های عالم ذره ای بیش نیست.به غم خود می سازی و به خاطر آن غم ها که نداری شکر می گوئی    

آنگاه قدر نعمتهایی که داری بر تو معلوم می شود.دیگر تمنای خنده های سرخوشانه را نداری همین قدر که از درد خون نباری برایت کافیست

درد خود را فراموش می کنی و در آرزوی درمان همدردانت هستی.حال اگر بخت در خانه عمرت را کوبید و بر تو سلام داد و با خوشدلی عالمت را روشن کرد آن وقت دیگر آسمان سیاه را نمی بینی .هوا ابری نیست و آسمان هم خندان است.آنگاه سایه زلف پریشان فلک دست لطفی است بر تن یک خاطره.

احساس می کنی به راستی زندگی برای دوست داشتن است نه غم خوردن.

در می یابی جهان زیباست و زشتی مفهومی ندارد و هر چیزاثری از لطف خداست.

اینگونه است که بر زندگی دل می بندی و دوستش می داری و دوستت می دارند.

از باغ پر شکوه امید هزاران گل در نگاه تو به لبخندی می شکفد و تو نیز چون نسیم فرح بخش بهاری بر دل و دیدگان امید، عشق و محبت به ارمغان می بری.

 

                                                                       حنا  

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رابين هود یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 11:55 ب.ظ

سلام

با بـــــــــــــــــــــــــا بی خيل اين عشق و محبت شــــــــــو
مگه پـــول و ماديات چه بدی دارن که تو گير دادی به اين چيزا ؟!

موفق باشي ...، روز گار و یار و ديار و عشق و محبت به کامت باد...!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد