وقتى دنبال حرف دلت میرى باید باید پاش واستى
تا وقتى جوونى همه دنیا رو تو یک ادم مى بینى ادمى که دوسش دارى
و همه دنیا رو با نگاه اون ادم مى بینى .
تمام خواسته هاتو مى خوای پاش بریزى تا شاید هوس کنه خم بشه و
یکى رو برداره بعد با یه لگد بقیه رو کنار بزنه.
سال ها می گذره احساس مى کنى ذره ذره از تو خالى شدى _مثل یه
تیکه چوب که موریانه خردش می کنه_بعد با یه تلنگر از هم وا میرى
بعدها وقتى خودتو نگاه می کنی دیگه خودتو نمى شناسى چون از تمام
اون چیزهایى که داشتی ارزوها,باورها,........از همه اون چیزا فاصله گرفتى
تا به اون ادم نزدیک بشى و ...
حنا